قهر

شده عین بچه‌ها، قهر کرده، رفته یه گوشه کز کرده و هرچی صداش می‌کنم، جواب نمیده، فقط هی می‌پرسه: چرا؟؟ آخه می‌دونی؟ یه مدت پیش بهش یه کلکی زدم، فکر کنم بخاطر اون ازم ناراحته، دلخور شده که چرا بهش کلک زدم، میگه: فکر کردی الکیه؟ دیگه گول نمیخورم، دیگه باهات حرف نمیزنم، دیگه… .

میگم که، عین بچه‌ست ، زود دلش میشکنه، زود قهر میکنه و میگه: قهر، قهر تا روز قیامت. اما کینه‌ای نیست، به دل نمیگیره، زود آشتی میکنه، باید واسش یه هدیه بگیرم و آشتی کنیم،  شاید یه قلم و کاغذ نو براش خریدم، اینجوری که نمیشه زندگی کرد!!! زندگی بدون احساس؟؟؟؟؟

مرتبط: آشتی

2 پاسخ به “قهر

  1. سهمگین احساسات را با خود همراه کرد… اما اگر بعضی ها تنها دوست دارند تخته سنگ هایی گنده در گذشته ما باشند نباید وادارشان کرد به آمدن … گاهی ماندن برایشان خاطره سوزناک خواهد بود… و ذره ذره در مسیر رودخانه تو فرسوده می شوند… خرده سنگ ها بههش می خورند و می سایندش… تو اما می روی… چون آب هستی… اما برخی ها خودش سبک هستند حتی اگر به عمق و عظمت تو نباشند اما رود هستند…گاه به موازات تو خواهند تاخت.. گاه با تو یکی می شوند و عظمتی دو چندان می سازند و گاه حادثه ای دو تایشان می کند .. اما همیشه دو رود می مانند که با هم سر دریا ها و اقیانوس ها دارند… گیرم که در فاصله ای باشند از هم … اما رنگ و طعمشان با یکدگر آغشته شده است… هر یک گوشه ای از دیگری را دارد در درون… آری اگر آدم های زندگی تو هم رود باشند با تو خواهند تاخت تا دریا… اگر میل به همراهی تو باشدشان….

  2. بازتاب: بهاریه « شاید بعضی وقت‌ها

بیان دیدگاه